زندگی بی تو

ناصر پاشایی

*طلوع بی غروب *

ای کاش بیست و سه آبان چلچراغ جشن تو بود

چلچراغ بودنت ، خبر از سلامتی تو بود

ای کاش تکرار شادی بود ، نه غصه و غم

ای کاش آبان هر سال یاد پرواز تو نبود

از کجا شروع شد این قصه ی بی پایان

ای کاش قصه ی پروازت حقیقت نبود

ماه و مهتاب نورشان را بر خانه ی ابدی ات تابیدند

ای کاش این خانه، آخرین خانه ات نبود

خورشید من تو بودی که بی طلوع ماندم

ای کاش دنیای من این روزها بی خورشید نبود

شب هایم روز و روز هایم شب

ای کاش رفتن تو سهم این دل شکسته نبود

دلم میخواست ببیند راه رفتن و خواندنت را

ای کاش بارش باران بی تو قصه ی تنهایی ام نبود

دیگر به دیدن شبنم های روی برگ امیدی نیست

ای کاش چشمانم هر شب بی تو شبنمی نبود

زیبایی های دنیا را چه به من؟ ، وقتی زبیاترینشان رفت

ای کاش اینروزها صدای تو اینقدر برایم دردآور نبود

شکوه بیکران عشق

غزل ناب دوست داشت

تا ابد دوستت دارم

پدرت(ناصر پاشایی)

دلواپسه فردای بی تو بودنیــــــمنبض احساستـــُ میگیرمـــُ حــآلت خوش نیســــ

منو تو دوتا خط صافیم.شده عادت ما ک رویا ببافیمپاشایی 

 بآ تو میخونم آروم آروم ، ترآنه هآتو زیر بآرون ، میشکنه بغضَم مثه شیشه ، تو موندگآری وآسه همیشه پاشایی